گروه ورزش/شهرآرانیوز، آرن داوودی یکی از بهترین گارد راسهای تاریخ بسکتبال است که از رده مینی بسکتبال تا حضور در تیم ملی بزرگسالان بسکتبال را تجربه کرده است. از همین رو امروز با او به دوران کودکی و نوجوانی اش سفر کردیم تا ببینیم چطور این همه سال را در بسکتبال گذرانده و چه مسیری را طی کرده تا به امروز برسد. این بازیکن خوش اخلاق کشورمان اگر چه با چند تیم مذاکره کرده، اما هنوز تیم فصل آینده خود را انتخاب نکرده و قراردادی نبسته است. صحبتهای او از دوران کودکی تا بزرگسالی را در زیر میخوانید.
استارت از دوم دبستان
من دوم دبستان که بودم برادرم یک فرم برای کلاسهای آموزشی بسکتبال بهم داد و اینطوری من وارد مدرسه بسکتبال علم و ادب شدم و با دکتر انصاری مهر و امید دادفرنیا استارت زدم و تا به امروز بسکتبال بخش مهمی از زندگی ام شد. دادفرنیا به گردن ما حق دارد و آن زمان که ما بچه بودیم و تازه بسکتبال را شروع کرده بودیم دنبال مان میآمد و ما را از خانه به باشگاه میبرد و همین باعث انگیزه بیشتر در ما شده بود. در آن زمان هر چی بیشتر تلاش میکردیم بیشتر دیده میشدیم و همین باعث شد که به بسکتبال جذب شویم. پنجم دبستان بودم که به همراه اصفهان در مسابقات قهرمانی کشور در رامسر با اصفهان حضور پیدا کردم و با اینکه بازیهای خوبی انجام دادم، اما به اردوی تیم ملی دعوت نشدم و این دعوت نشدنها برای من انگیزه شد و تلاش کردم تا بهتر شوم. در نهایت هم وقتی رده سنی نوجوانان بودم در تیم ملی جوانان بازی کردم. در واقع دو دوره همراه تیم ملی جوانان بودم.
اولین بازی لیگ با پیراهن ذوب آهن مقابل صنام
اولین باری که در لیگ برتر به میدان رفتم را خیلی خوب به یاد دارم. سال ۸۱ محسن صادق زاده مربی ذوب آهن بود و با صنام بازی داشتیم، کوارتر دوم به من گفت بلند شو گرم کن، من همه بدنم شروع کرد به لرزیدن، چون تا به حال در لیگ بازی نکرده بودم و استرس داشتم، اما به محض اینکه رفتم داخل زمین، توپ اکبر اسبقی را از نیمه دزدیم و گل زدم. حمله بعدی هم توپ دست من بود و آیدین کبیر داشت دفاعم میکرد که شوتم وارد سبد شد. بعدها آیدین بهم گفت آنقدر رنگم سفید شده بود که او دلش سوخته و کمی از من فاصله گرفته است. به هر حالآن روز برای من یک روز خاطره انگیز شد در واقع برایم مثل روز موعد بود و باعث شد که در تیم ملی جوانان هم ماندگار شوم.
قهرمانی آسیا با نسل طلایی اصفهان
۷ نفز از ۱۲ بازیکن تیم ملی جوانان از اصفهان بودند البته آن زمان که به اردوی تیم ملی دعوت شدیم ۱۷ اصفهانی بودیم که ۷ بازیکن در نهایت در تیم ماندیم. سال ۸۱ با سرمربیگری محمد ایزدپناه به چین باختیم و نایب قهرمان آسیا شدیم. ۲ سال بعد در بنگلور هند با همان ۷ بازیکن اصفهانی به قهرمانی جوانان آسیا رسیدیم. آن زمان باشگاه ذوب آهن روی بازیکن سازی هم خیلی کار میکرد، لیگ جوانان داشتیم و قهرمانی کشور خیلی تاثیرگذار بود، ولی بعدها شنیدم بین ۵۰ بازیکنی که به اردوی تیمهای ملی دعوت شده اند یک بازیکن اصفهانی هم نبوده که خیلی ناراحت شدم، اما حالا خداروشکر در چند سال اخیر با زحمتهایی که جواد داوری کشیده و در ردههای پایه کار کرده اند شنیدم باز حدود ۱۵ بازیکن از اصفهان به اردوها دعوت شدند. خیلی خوشحالم دوباره در اصفهان بازیکن سازی شکل گرفته و از پایه بازیکنان رشد میکنند.
سال رویایی با نفت آبادان
سالی که بائرمن به ایران آمده بود بعد از یک هفته به چین رفتیم برای تورنمنت اطلس کاپ در هر بازی من فیکس بازی کردم و بعد هم که برگشتیم ایران تمرینات بدنسازی سنگین داشتیم و روز آخر اردو من خط خوردم و اون سال به نفت آبادان رفتم و میتوانم بگویم یکی از بهترین سال هایم را گذراندم وبه نایب قهرمانی لیگ هم رسیدیم. فکر میکنم یکی از دلایل خوب بودنم به خط خوردنم از تیم ملی برمی گشت و باعث انگیزه شد که خودم را بخواهم نشان بدهم و ثابت کنم که حقم خط خوردن از تیم ملی نبود. همیشه برایم سوال بود که چرا من را روز آخر خط زدند.
اما به هر حال باعث شد دوباره استارت بزنم و بعد از آن با شهرداری تبریز به قهرمانی رسیدیم. بعد هم دوباره در آبادان با اینکه همه تیمها بازیکن خارجی داشتند، اما ما بدون خارجی و با یک کادر دلسوز و بازیکنان رفیق توانستیم قهرمان شویم و یکی از رویاییترین شبهایی من همان شب قهرمانی در آبادان بود و سال بسیار خوبی را با نفت گذراندم.
خط خوردنها و انگیزه گرفتنها
من در سالهای اخیر ۳- ۴ بار به تیم ملی دعوت شدم و خط خوردم. چند بار اصلا نفهمیدم چرا دعوت میشدم و چرا خط میخوردم. بعضی وقتها میشنیدم که گفتند مثلا نگران پایم بودند، اما من اگر مشکلی داشتم که در لیگ بازی نمیکردم. به هر حال شاید قسمت من این بوده و همین باعث شد که من همیشه خودم را آماده نگه دارم. شاید اگر در تیم ملی حضورم ادامه دار بود انگیزه پیدا نمیکردم و به آن اندازه تلاش نمیکردم.
به نظرم وقتی یک بازیکن آماده و در اوج است، اما از او استفاده نمیکنند و نمیتواند به تیم کمک کند ماندنش در چنین شرایطی فایده ندارد. حضور من هم در چند ماه اخیر در تیم ملی همین گونه بود و احساس کردم بی فایده هستم و اگر این زمانی که به من داده میشود را به به یک بازیکن جوان بدهند برای او خیلی بهتر از من خواهد بود. برایش کسب تجربه میشود و همین که رو نیمکت بنشیند و ۴ بازی و سالنهای مختلف را از نزدیک ببیند خیلی برای آینده بازیکن و تیم ملی مفیدتر خواهد بود. من وقتی خداحافظی کردم خودم کاپیتان تیم بودم، ولی از لحاظ بازی کردن احساس کردم نمیتوانم به تیم کمک کنم برای همین بعد از بازی با ژاپن که در کشور آنها بودیم تصمیم گرفتم خداحافظی کنم، اما نگذاشتند و در نهایت بعد از بازی ژاپن در تهران خداحافظی کردم.
عشق به یاد داد دادن
من این روزها سرگرم مدرسه بسکتبالم هستم و در دوران کرونا که در خانه بودم تصمیم گرفتم با باشگاه آرارات برای برپایی مدرسه بسکتبال همکاری کنم. الان زمان خوبی داشتم و میتوانستم سر کلاسها حضور داشته باشم برای همین از این فرصت استفاده کردم و مرسه را راه انداختیم. خدا را شکر الان ۴۵ بازیکن عزیز داریم و با آنها کار میکنم. ۱۰ روز مسافرت رفته بودم دلم برای بچهها تنگ شده بود. من احساس نمیکنم اسمم برند است بلکه احساس میکنم دارم کاری را انجام میدهم که هم برای خودم تجربه میشود و هم به کسانی که عشق بسکتبال دارند یک چیزی یاد میدهم. من عشق یاد دادن دارم و از این کار راضی هستم.
اذیت شدن اوشین
در این سالها همه میگفتند من و اوشین ساهاکیان دوقلو هستیم آنهم به دلیل اینکه از بچگی همه جا با هم بودیم و بازی میکردیم. اوشین هم هنوز میتوانست در بسکتبال ما بازی کند، اما او هم خودش اشتباه کرد و زود تصمیم گرفت و هم در حقش بدی کردند. اوشین به جایی رسیده بود که هر ثانیه بسکتبال برایش زجرآور بود. سر تمرین اعصابش خورد میشد و زندگی اش تحت تاثیر آن قرار گرفته بود برای همین یک دفعه تصمیم گرفت به آمریکا مهاجرت کند و بسکتبال را به کلی کنار گذاشت. این اواخر واقعا اذیت شد. اما الان از شرایطش خدارا شکر راضی است.